تفکر و تعقل برای تشکیل زندگی
سوالات مهمی که قبل از ازدواج و تشکیل زندگی مشترک از همسر آینده تان باید بپرسید یک طرف قضیه و سوالاتی که باید با خودتان مطرح کنید طرف دیگر قضیه ازدواج هستند ؛باید با خودتان بیاندیشید و پاسخ هایی برای برخی سوالات مهم در زندگی تان بیاورید!
ازدواج اگرچه نیاز به تناسب و کفویت منطقی دارد اما همه چیز این پیوند، بر اساس منطق ریاضیات جلو نمیرود. اگر فهرست ویژگیهای طرف مقابل را جلویتان گذاشتهاید و به هر کدام نمره خوبی دادهاید، باز این دلیل نمیشود که او همسر ایدهآل شما باشد. چیزی که ازدواج را از یک رابطه ریاضی یا همزیستی اجتماعی به یک رابطه انسانی تبدیل میکند، کشش و تمایل است؛ تمایلی که میتواند شما دو نفر را مثل قطعههای پازل با هم چفت کند و عاطفه میانتان را قویتر سازد.
اگر درباره همسر آیندهتان مردد هستید یا حس خنثایی به گزینه ازدواجتان دارید یا حتی اگر خیلی داغید و فکر میکنید همسرتان را یافتهاید و با وجود همه مشکلات، عاشقش هستید، این سوالها را از خود بپرسید و به آنها جواب دهید. جواب شما به این سوالها نشان میدهد که عاطفهتان کجای این قصه است.
به اینکه پدر یا مادر فرزندتان باشد افتخار میکنید؟
فکر کنید اگر قرار باشد مادر یا پدر بچهای باشید، دوست دارید فرزندتان خصوصیات همسرتان را داشته باشد؟ چهرهاش شبیه او باشد و مثل او رفتار کند؟ دوست دارید انسانی را به این دنیا بیاورید که با او مشترکا در به دنیا آمدنش سهیم هستید؟ بخشی از وجود ما با تولد فرزندمان تکثیر میشود. اگر دوست ندارید فرزندتان، این میراث بهجا مانده از شما شبیه به همسرتان باشد شک نکنید که ازدواج موفقی نخواهید داشت. حتی اگر تصمیم داشته باشید هیچ وقت بچهدار نشوید، باز باید این سوالها را از خودتان بپرسید و به آن پاسخ دهید. اینجا بچه موضوعیت ندارد، بلکه مهم این است که شما چقدر عمیقا به رفتار و ظاهر همسرتان احترام میگذارید و آن را میپسندید.
دوست دارید عضو خانواده او محسوب شوید؟
با ازدواج، شما عضو یک خانواده جدید میشوید و حکم دختر یا پسر آنها را پیدا میکنید. آیا ورود به این خانواده جدید برای شما خوشایند است یا نسبت به آن احساس بدی دارید؟ اگر فکر میکنید شان و شخصیت شما به گونهای است که با ورود به این خانواده جدید، هم خودتان و هم خانوادهتان احساس بدی پیدا میکنند، قدری تامل کنید. فکر نکنید حساب همسرتان از خانوادهاش جداست و اگر خانوادهاش مطلوبتان نیستند اهمیت ندارد. هر فرد نماینده خانواده خود است و حتی اگر توانسته باشد رفتار و ظاهر خود را از آنها متمایز کند، باز هم در ریشه، همان خواهد بود. از آن مهمتر، جدا کردن یک فرد از خانوادهاش غیر ممکن است. سعی نکنید بعد از ازدواج، همسرتان را از آن خود کنید و رابطهتان را با خانواده او از بین ببرید. ازدواجها هر قدر هم خوب و موفق باشند، وقتی مخالفت یا اختلاف با خانوادهها در میان باشد خیلی زود سست شده و از هم میپاشند.
از اینکه او را به دیگران معرفی کنید چه حسی دارید؟
این سوال هم ظاهر همسر شما را شامل میشود و هم باطنش را. آیا از اینکه با او دیده شوید، او را به همکاران و دوستان و فامیل معرفی کنید یا با او قدم بزنید خوشحال میشوید یا خجالت میکشید؟ در اماکن عمومی رفتارش باعث مباهات شماست یا مایه سرافکندگیتان؟ اگر همین ابتدای کار احساس میکنید از بودن در کنار او خجالت میکشید یا با ظاهر و رفتارش راحت نیستید، قید این ازدواج را بزنید. معمولا چیزهایی که ما از آنها دلزده میشویم هیچ وقت برایمان خوشایند نخواهند شد. در واقع زیباییها شاید عادی شوند اما زشتیها هیچ وقت عادی نمیشوند.
از تنها بودن با او کسل نمیشوید؟
ابتدای آشنایی خیلیها فکر میکنند تحت هر شرایطی میتوانند کنار هم دوام بیاورند و زیر سقف آسمان و روی فرش زمین، باز هم عاشقانه زندگی خواهند کرد. این رویاهای عاشقانه خیلی وقتها غلط از آب در میآید. اگر میخواهید بدانید همسر مناسبتان را یافتهاید یا نه، تصور کنید در یک جزیره خالی از سکنه با او حبس شدهاید. فکر میکنید زندگی ماجراجویانه و جالبی خواهید داشت یا پر از کسالت و سکوت و تلخی؟ حاضرید همه عمر در یک جزیره با او باشید؟ به اندازه کافی حرف برای زدن دارید؟ میتوانید با هم از پس زندگی برآیید؟ اگر جوابتان به این سوالها مثبت است (و البته تحت تاثیر تب عاشقی قرار ندارید و میتوانید منطقی فکر کنید) میتوانید از این مرحله هم به سلامتی عبور کنید.